خسته شده. کوفته شده: ملک بی خویشتن تا سحرگاه ساقی (گری) همی کرد و پس دستوری دادندش گفت این اندر خواب می بینم، برفت مانده گشته و بخفت همچنان با موزه. (مجمل التواریخ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مانده گشتن و مانده گردیدن شود
خسته شده. کوفته شده: ملک بی خویشتن تا سحرگاه ساقی (گری) همی کرد و پس دستوری دادندش گفت این اندر خواب می بینم، برفت مانده گشته و بخفت همچنان با موزه. (مجمل التواریخ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مانده گشتن و مانده گردیدن شود
مانده گردیدن. مانده شدن: همی تاخت بر غرم و آهو به دشت پراگنده شد غرم و او مانده گشت. فردوسی. کنون مانده گشتم چنین در گریز سری پر ز کینه دلی پر ستیز. فردوسی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. استاد از بس که احتیاط قبله می جست مانده گشت. (فردوس المرشدیه)
مانده گردیدن. مانده شدن: همی تاخت بر غرم و آهو به دشت پراگنده شد غرم و او مانده گشت. فردوسی. کنون مانده گشتم چنین در گریز سری پر ز کینه دلی پر ستیز. فردوسی. نغزگویان که گفتنی گفتند مانده گشتند و عاقبت خفتند. نظامی. استاد از بس که احتیاط قبله می جست مانده گشت. (فردوس المرشدیه)