جدول جو
جدول جو

معنی مانده گشته - جستجوی لغت در جدول جو

مانده گشته(تَ/ تِ)
خسته شده. کوفته شده: ملک بی خویشتن تا سحرگاه ساقی (گری) همی کرد و پس دستوری دادندش گفت این اندر خواب می بینم، برفت مانده گشته و بخفت همچنان با موزه. (مجمل التواریخ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مانده گشتن و مانده گردیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ دَ)
مانده گردیدن. مانده شدن:
همی تاخت بر غرم و آهو به دشت
پراگنده شد غرم و او مانده گشت.
فردوسی.
کنون مانده گشتم چنین در گریز
سری پر ز کینه دلی پر ستیز.
فردوسی.
نغزگویان که گفتنی گفتند
مانده گشتند و عاقبت خفتند.
نظامی.
استاد از بس که احتیاط قبله می جست مانده گشت. (فردوس المرشدیه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مانده گشتن
تصویر مانده گشتن
مانده شدن: استاد از بس که احتیاط قبله می جست مانده گشت
فرهنگ لغت هوشیار